هنوز برای جریانهای داخل نظام این فرصت وجود دارد که به سوی مردم بازگردند، صدای مردم را بشنوند و هر چه مردم میگویند را تمام و کمال و بدون تفسیر به رأی انجام دهند تا بمانند و نظام بماند و ایران بماند.
به گزارش پایگاه خبری، تحلیلی باز انتخابات، عصر ایران در ادامه نوشت: اکثر مردم ایران اصلاح طلب هستند یا اصولگرا؟ ما، آمار دقیقی نداریم ولی آنچه از جریان جامعه متوجه شدهایم این است: هیچکدام!
برآوردها و نتایج چند انتخابات نشان میدهد اصلاح طلبان، پایگاه اجتماعی بیشتری نسبت به اصولگرایان دارند اما به نظر می رسد تعداد افرادی که نه اصلاح طلباند و نه اصولگرا، بیشتر باشد؛ "هیچکدام گرایان" در اکثریتاند.
مردم از سیاستمداران و مسؤولان شان، اقدام و اصلاح میخواهند ولی نه اصولگرایان توانستهاند عملگرایان خوبی باشند و نه اصلاحطلبان، آن گونه که ادعا میکنند، مصلحاند. هم از این روست که مدام بر مشکلات مردم افزوده میشود و هر گاه که مردم نگاه از مسائل روزمرهشان بر می گیرند و به مسؤولان اصلاح طلب و اصولگرا مینگرند، آنها را در حال جنجال میبینند و گاه نیز خبرهایی از اختلاس میشوند. کار هم البته میکنند ولی نه در حد ادعاهایی که دو طرف میکنند و گوش فلک را کر کردهاند.
هم از این روست که اگر چرخی در کوچه و خیابان بزنید و از رهگذران بپرسید که تمایلات اصلاح طلبانه دارند یا اصولگرایانه، اکثرشان خواهند گفت: هیچ کدام.
این نشان میدهد که مردم از جریانها و جناحها عبور کردهاند. این وضعیت در کشوری که دو جریان اصلی سیاسی دارد نشانه خوبی نیست. اگر جریان سومی در داخل نظام بود که مردم با عبور از دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا بدان سمت بروند، باز جای نگرانی نبود ولی عبور از دو جریان اصلی درون نظام بی آن که آلترنالیتوی در داخل نظام وجود داشته باشد، به معنای حیرانی سیاسی جامعه است و استعداد آن برای هدایت شدن توسط جریان های خارج از نظام.
مقصر این وضعیت نیز اصولگرایان هستند که گوش هایشان را به حرف و خواسته مردم بسته اند و در فضای بسته سیاسی خود تنفس می کنند و صرفاً درگیر شعارند. مقصر این وضعیت اصلاح طلبان هستند که هر چند حرف مردم را شنیدند ولی یا تند رفتند و زمان سنجی نکردند یا به انفعال افتادند و در دام مصلحت سنجی صرف گرفتار شدند. مقصر این وضعیت هر دو گروه هستند که توان و زمان شان را به جای تعامل و همکاری برای حل مشکلات کشور، صرف مشکل آفرینی برای یکدیگر و قدرت طلبی برای خودشان کردند و نتیجه اش شد ایجاد مشکلات جدید برای مردم.
عبور مردم از دو جناح سیاسی به ویژه در یک سال اخیر تشدید شده است. در دوران احمدی نژاد که حاکمیت به صورت یکدست در اختیار اصولگرایان قرار داشت و کشور در آتش بی خردی های دولت وقت میسوخت و منزویتر میشد، مردم امید داشتند که عاقلی بر سر کار بیاید و سنگی که محمود در چاه افکنده را درآورد. حسن روحانی که آمد، مردم امیدوار شدند، به ویژه آن که در چهار سال اول دیدند که او و ظریف و همکارانش چگونه برای درآوردن ایران از چاه تحریمها تلاش میکنند و تا حد زیادی هم موفق شدند. این موفقیت که نتیجه خود را در رأی بالاتر مردم به روحانی در انتخابات 96 نشان داد، اصولگرایان را نگرانتر از پیش کرد. بدین سان، تخریبها و کارشکنیهایشان تشدید شد و این عملیات داخلی علیه دولت، همراه شد با خروج ترامپ از برجام. همزمان دولت دوم روحانی نیز از کارآمدی دولت نخست او فاصله گرفت و هم شخص رئیس جمهور و هم دولتمردانش، ضعیفتر از قبل ظاهر شدند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا اصولگرایان به هوای این که بهترین موقعیت برای منهدم کردن اصلاح طلبی و رسیدن به کرسیهای مجلس و دولت است، بر دامنه تبلیغات و عملیات روانی خود بیفزایند. نتیجه اما جور دیگری شد: مردم به اصولگرایان علاقهمند نشدند بلکه بخش مهمی از مردمی که در داخل نظام به اصلاح طلبان امیدوار بودند، دلزده شدند و به جمع "هیچ کدام گرایان" پیوستند.
در واقع، عملکرد نامناسب روحانی و دولتش از یک سو و تبلیغات منفی استادان عملیات روانی (اصولگرایان)، بر رونق بازار اصولگرایان نیفزود بلکه باعث سبکتر شدن سبد حامیان مردمی نظام شد و از تعداد کسانی که راه نجات کشور را در درون نظام و اصلاحات داخلی جست و جو میکنند، کاست.
هر چند عدهای دنبال براندازیاند ولی اکثر مردم از این که کشور درگیر انقلاب و شورش شود نگراناند؛ آنها تجربه عراق، افغانستان، لیبی و سوریه را دیده اند و دوست ندارند کشورشان و آینده فرزندانشان به سمت و سوی مشابهی برود. این یک امر ثابت شده است که دل هیچ کس در خارج از کشور برای مردمی که در داخل کشور با هزاران مشکل سر میکنند نمیسوزد و هر چه هست، جنگ قدرت است. بنابراین، هنوز برای جریانهای داخل نظام این فرصت وجود دارد که به سوی مردم بازگردند، صدای مردم را بشنوند و هر چه مردم می گویند را تمام و کمال و بدون تفسیر به رأی انجام دهند تا بمانند و نظام بماند و ایران بماند.